گروه فرهنگی- رجانیوز: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری از دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهید همدانی سردار مدافع حرم حضرت زینب، حاشیههایی را به قلم محمدرضا شهبازی منتشر کرده است که به شرح زیر است:
دیدار قرار است بعد از اذان مغرب باشد، چیزی حول و حوش هفت و هشت شب. درست روبروی منزل شهید همدانی مسجد بزرگی است که شلوغیاش در این شبهای محرم میتواند کار را برای دیدار سخت کند. کافی است چند نفر از بچههای زبل هیئت مسجد بو ببرند که آقا قرار است بیایند اینجا تا کار بکلی از روند خودش خارج شود. به همین خاطر بچه های دفتر سعی میکنند خیلی دور و بر خانه و مسجد روبروی آن آفتابی نشوند. بعضی ها حتی نماز مغرب را هم میروند چند محله آنطرفتر میخوانند. با همه اینها چند جوان و نوجوان که انگار بوهایی برده اند یکجور خاصی به رفت و آمدها نگاه میکنند و چیزهایی درِ گوش هم پچ پچ میکنند!
اما وقتی وارد خانه میشویم تازه میفهمیم که مسأله فقط آن چند نوجوان زبل و کنجکاو بیرون نبوده است! با یک حساب سرانگشتی نزدیک پنجاه شصت نفر در خانه هستند! معلوم است که در این فاصله هر کس توانسته به یکی از اقوام خبر داده و او هم خود را رسانده است. یکی از مجریان شبکه خبر هم بین این افراد است. اصرار دارد که خبر نداشته و آمده به فامیلشان سر بزند. نسبتش را که میپرسم میگوید خانمش، دختر خاله ی همسر شهید است! جمعیت آنقدر هستند که توی پذیرایی جا نشدهاند. رفتهاند داخل اتاقها و سرک میکشند تا از فضای باز درها داخل پذیرایی را ببینند.
خلاصه جمعیت کمی سامان میگیرند و آقا وارد میشوند. آقا مینشینند. خانه شلوغ است. سر و صدای بچه های کوچک بلند است. آقا از جمعیت میخواهند که صلوات و فاتحهای بخوانند. خود آقا مفصل این کار را انجام میدهند و بعدش به جمعیت میگویند که جلو بیایند تا افرادی که داخل اتاقها هستند هم در پذیرایی جا بشوند! ما رو باش. نگران زیادی جمعیت بودیم!
جمعیت جابجا میشوند و دوباره همهمه میشود. آقا از جمعیت صلوات میگیرند.
خدا درجات شهید همدانی را عالی کند، با پیغمبر(ص) با سید الشهداء(ع) محشورشان کند، با رفقای شهیدش که قبل از او رفتند محشورش کند.
آقا با دعا برای شهید همدانی شروع میکنند و بعد از التماس دعاهای امثال شهید همدانی برای اینکه شهادت نصیبشان شود میگویند و یکدفعه چیزی میگویند که انتظارش را نداریم:
البته من دعا نمیکنم!
و بعد اضافه میکنند:
به این معنی که؛ میگویم ان شاء الله بعد از بیست سال، سی سال دیگر شهید شوید، میگویم ما با شما هنوز خیلی کار داریم. اما خب میروند در میدانهای خطر و به آرزویشان میرسند که بزرگترین سعادت است برای اینها.
آقا گریزی میزنند به روزهای قبول قطعنامه ۵۹۸:
آن روزی که در سال ۶۷ قطعنامه را اعلام کردیم – بنده خودم به عنوان رئیسجمهور اعلام کردم - خب گرم بودیم! امام دستور داده بود و اعلامیه داده بود و ما جلسه گرفته بودیم، آدم وقتی گرم است درست متوجه نمیشود، یک روزی که گذشت من یکدفعه ملتفت شدم که قضیه چیست؟ احساسی که من آن روز داشتم دقیقاً همین احساس بود که یک جاده وسیعی بود؛ یک درِ بزرگی بهروی همه باز بود که افراد با میل خود میرفتند و از این در وارد میشدند؛ این در بسته شد، بقیه ماندند پشت این در. تا چند روز یک غمی بر من مستولی شد. البته خیلی طول نکشید چون عراق مجدداً بعد از قطعنامه حمله کرد و آمد یک جاهایی را گرفت و این راه دوباره باز شد؛ من هم تهران نماندم و به آنجا رفتم؛ تا بتدریج تمام شد و بچهها عملیات کردند و دشمن را عقب راندند و باز به همین حالت برگشت؛ [بعد از آن] تصور نمیشد که این در [شهادت]مفتوح بماند برای بندگان. اما عدهای از بندگان خالص خدا در این مدت به شهادت رسیدند؛ واقعاً حیف است امثال همدانی، کاظمی، صیاد. بهغیر از شهادت از دنیا بروند و مثل مردم عادی بمیرند. ان شاء الله همه کسانی که آرزوی این وضعیت را دارند خدا به آنها این قابلیت را بدهد که به این فوز برسند.
آقا همسر شهید را خطاب قرار میدهند و از صبر و شکرگزاری او تجلیل می کنند و از سهیم بودن همسر در اجر مجاهدتهای شهید میگویند و اینکه البته باید این اجر را حفظ کرد؛ از اینکه این یک موهبت الهی است و انسان خودش باید موهبت الهی را حفظ کند.
همسر شهید تأیید میکند و آقا میگویند: اگر شکر بازماندگان نمیبود این عنوان شهادت اینقدر در جامعه ما رونق و جلا نداشت. این صبرهاست که به شهادت درخشندگی میدهد و آن را بهصورت یک آرزو در جامعه در میاورد».
پسر بزرگ شهید که وهب نام دارد، شروع میکند به معرفی خانواده. شهید دو پسر دارد و دو دختر. نوهها معرفی میشوند و کوچکترینشان را - که دختر چهارماههای به نام هانیه است و دختر مهدی، پسر کوچکتر شهید است - میآورند تا آقا در گوشش اذان و اقامه بگویند.
موقع اذان و اقامه گفتنِ آقا، گویی هانیه در آغوش پدربزرگ جا خوش کرده! با محاسن آقا بازی میکند و حتی آنها را میکشد، دست روی لبهای آقا میکشد؛ آقا هم با لبخند مشغول اذان و اقامه خواندن هستند؛ تمام که میشود با خنده میگویند: هر کار دلت خواست با ما کردی!»
جمعیت میخندند. مهدی – پدر هانیه - میگوید: بابا خیلی این بچه را دوست داشت». آقا میگویند: خدا ان شاء الله چند برابرشان کند».
آقا از سن شهید همدانی میپرسند. ۶۵ ساله بوده است. همسر شهید به دیدار چند روز قبل از شهادت سردار همدانی با آقا اشاره میکند، میگوید: حقش همین بود. من به بچهها گفتم. خدا رو شکر میکنیم که به آرزویش رسید.»
آقا میگویند: اخلاص ایشان کار خودش را کرد. خدا اینجوریست، جواب اخلاص را زود میدهد. این تشییعی که اینجا شد، تشییعی که در همدان شد، این جواب اخلاص بود؛ خدا جواب اخلاص را در همین دنیا میدهد، این تازه در این دنیا بود. هیچ اطلاعیه و سفارشی نمیتواند این جمعیت را جمع کند. این مغناطیس که دلها را میکشد ناشی از اخلاص این مرد بود، اینها اسوهاند برای همه؛ نمونهاند؛ خب مردم هم قدرشناسی کردند، الحمدلله.»
آقا از احوال دخترهای شهید هم جویا میشوند. بعد استکان چای را بر میدارند و مشغول میشوند. در همین حین از شغل پسرها میپرسند. یکی کارمند بانک است و یکی پاسدار. آقا از برادرها و خواهرهای شهید میپرسند. برادر شهید که سه سال از او کوچکتر است در مجلس حضور دارد. شهید دو خواهر دارد که یکی از آنها بخاطر بیماری در مجلس نیست. پسر او از آقا چفیهشان را تبرکی میخواهد برای مادرش. آقا میگویند: چه پسر عاقل زرنگی»! دوباره جمعیت میخندند.
پسر شهید خاطرهای از آخرین دیدار با پدر تعریف میکند. از اینکه قبل از رفتن، مادر تماس میگیرد با همه بچهها که پدر میگوید بیایید ببینمتان - پدر تازه چند روز بوده که آمده بوده و دوباره قصد رفتن داشته - دیروقت بوده و راه هم کمی دور. اما مادر دوباره زنگ میزند که پدر اصرار دارد حتما بیایید. بعد هم گفته بود که اگر شهید شدم حتما در همدان دفنم کنید.
آقا میگویند: هر جای دیگر هم دفن میشد همینطور بود اما این نعمت و فرصتی بود که خدا به مردم همدان داد تا احساسات شهادت طلبانه و انقلابیشان را بروز دهند.»
پسر دیگر شهید خاطره ای تعریف میکند از محل دفن شهید. از اینکه پدر همیشه میگفت این بخش از گار شهدای همدان را خیلی دوست دارد. جایی کنار شهید حسن ترک؛ یک جای ساده و بدون تشریفات؛ مخلصانه.
آقا میگویند: اینها الطاف خاص الهی است که شامل حال بعضیها میشود؛ بعضی هم نه. بعضیهایشان هم رفتند جنگ، چند سال هم در جنگ بودند، بعضی ها حتی مجروح هم شدند و خب این نعمت بزرگی بود که خدا به اینها داد، اما نتوانستند نگه دارند و در برخورد با حوادث گوناگون زندگی از دست دادند.»
یکی از پسرها به وصیتنامه شهید اشاره میکند که نوشته است خودتان را بدهکار انقلاب بدانید. آقا تایید میکنند و میگویند: انقلاب ماها را زنده کرد؛ بروید خاطرات جوانهای اواخر انقلاب را بخوانید؛ امثال فریدون هویدا؛ سفیر بود در پاریس؛ یا فرد دیگری که قوم و خویش فلانکس بود رفته بود لندن سفیر شده بود؛ جاهای مهم دست اینها بود؛ خاطرات اینها را بخوانید؛ اینها چند صباح بعد میآمدند ایران و میشدند وزیر و نخستوزیر و حاکم بر سرنوشت مردم میشدند؛ اینها نه اینکه فقط بی دین بودند؛ خب گذشتگان اینها هم خیلیها بی دین بودند، اما بالاخره به یک سری چیزها اعتقاد داشتند؛ به سنتهای ایرانی، به خط فارسی و اینجور چیزها، به برخی امور ظاهری مذهبی مثل عزاداری؛ بالاخره قبول داشتند؛ اما اینها به هیچ چیز معتقد نبودند. یکسری آدم هرهری مذهب محض! ایران با این عظمت و ملت به این بزرگی، میافتاد دست اینها. اگر انقلاب نشده بود، اینگونه میشد؛ خدا اینها را تبدیل کرد به کسی مثل امام خمینی. حالا این انقلاب منت ندارد سر ما؟ اگر همه ملت ایران تا آخر عمرشان خدا را شکر کنند که گرفتار آنها نشدند و وضع عوض شد جا دارد؛ هر چه دربارهاش فداکاری کنند جا دارد.»
پسر دوباره به وصیتنامه پدر اشاره میکند که خدا را شکر کرده که در عصر خمینی زیسته است. آقا هم ادامه کلامش را با تأیید میگیرند و میگویند: واقعاً همین است. ماها اگر شرح حال امام خمینی را در تاریخ میخواندیم، نصفش را باور نمیکردیم؛ از بس عظمت در زندگی و رفتار امام هست، اگر خودمان ندیده بودیم و بنا بود در تاریخ بخوانیم نصفش را باور نمیکردیم. من همین را یک وقتی به امام گفتم؛ گفتم "آقا اگر ما در تاریخ شرح حال کسی مثل شما را میخواندیم همینطور حسرت میخوردیم که چرا ما آدمهای اینجوری را ندیدیم؛ حالا خدا به ما این نعمت را داده داریم شما را از نزدیک میبینیمتان." این واقعاً نعمت بزرگیست برای ما. آدمهای بزرگی که در تاریخ بودند آدم دلش میخواست اینها را میدید مثلا علامه حلی، شیخ بهایی. امام از همه اینها بالاتر بود با آن کارهایی که کرده بود؛ اگر امام ۲۰۰ سال قبل بود و آدم فقط شرح حالش را میخواند، پیش خود میگفت ای کاش این آدم را میدیدم. گفتم "حالا خداوند این نعمت را به ما داده، داریم شما را از نزدیک میبینیم، دستتان را میبوسیم، از شما میشنویم، با شما حرف میزنیم." واقعاً نعمت بزرگیست که خدای متعال به مردم ایران داد.»
آقا به رسم همه دیدارهایی که با خانواده شهدا دارند، در صفحه اول قرآنی یادگاری مینویسند و به همسر شهید میدهند. پسر شهید، قرآن دیگری میآورد و به آقا میدهد تا در آن هم چیزی بنویسند. این قرآن را سید حسن نصرالله ۳ سال قبل به دختر کوچک شهید هدیه داده بوده و حالا آقا هم زیر متن سید حسن مینویسند: رحمت و فضل الهی بر شما و بر سید عزیز نصر الله و بر شهید همدانی».
یک قاب عکس از شهید همدانی را هم میآورند تا آقا روی آن برای دختر بزرگ شهید یادگاری بنویسند. عکس را در حسینیهای و هنگام عزاداری گرفتهاند. آقا با ماژیک سفید روی پس زمینه مشکی عکس مینویسند: رحمت و رضوان الهی بر شهید عزیز».
آقا میخواهند بروند. پسر کوچکتر شهید از آقا میخواهند که تحفهای به او بدهد. آقا انگشتری میدهند. پسر شهید خواهش میکند که خود آقا انگشتر را درون انگشش بیاندازد. مادر خانواده حتی اینجا هم حواسش هست که حق مادری را ادا کند. سریع میگوید: پس آقا به پسر بزرگ و دامادمان هم لطف کنید». آقا با تبسم میگویند: بله دیگر، وقتی میگوید پسر کوچک، پسر بزرگ هم توش هست!»
همهمه شده است. یکی از آقا میخواهد که برای جمعیت دعا کنند و آقا هم دعا میکنند. آقا میگویند یا مولای» و از جا بلند میشوند. طی کردن فاصله چند متری تا درِ خروج چند دقیقهای طول میکشد. مردها خودشان را میرسانند و دست یا عبای آقا را میبوسند.
بیرون از خانه، کنجکاوی آن بچه های زبل کار خودش را کرده است و جمعیتی جمع شده اند. همه سیاهپوش. بچه هیئتی های پرشور صلوات میفرستند.
شب پنجم محرم است، شب عبدالله بن الحسن علیه السلام.
برخی از هموطنان به صورت خودجوش در میان مردم شیر گرم، چایی و نان و پنیر به عنوان صبحانه توزیع میکنند. همچنین تعدادی دیگر به شرکتکنندگان در مراسم تشییع گل اهدا میکنند. تراکم بالای جمعیت در خطوط متروی منتهی به مسیرهای راهپیمایی باعث شده تا مردم مجبور به پیاده شدن از مترو در ایستگاههای دورتر و طی مسیر به صورت پیاده شوند.
مراسم تشییع و اقامه نماز بر پیکر پاک سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و همرزمان والامقامش، به امامت رهبر معظم انقلاب از ساعت ۸ صبح روز امروز در دانشگاه تهران برگزار میشود. جمعیت مردم مشتاق برای ورود به دانشگاه تهران از ساعات اولیه صبح حضور دارند.
پس از آغاز مراسم با تلاوت آیات قرآن کریم، حاج صادق آهنگران دقایقی به مداحی پرداخت.
همچنین زینب سلیمانی دختر سردار سپهبد شهید سلیمانی در سخنانی خطاب به رهبر انقلاب اعلام کرد که خانواده، همرزمان و سربازان حاج قاسم سلیمانی راه او را ادامه خواهند داد. او همچنین خطاب به خانواده سربازان آمریکایی اعلام کرد که از امروز باید منتظر خبر مرگ فرزندان خود باشند.
همچنین اسماعیل هنیه به نمایندگی از حرکت مقاومت اسلامی حماس در این مراسم حضور یافت و به ایراد سخنرانی و قرائت بیانیه پرداخت. هنیه ضمن تسلیت ملت فلسطین به رهبر انقلاب و ملت ایران، بر استقامت و ادامه راه سردار سلیمانی تا آزادی کامل قدس از چنگ صهیونیسم تاکید کرد.
رهبر انقلاب با حضور بر پیکر شهدا، ضمن ادای احترام به مقام والای مجاهدین، نماز را اقامه کردند.
پس از اقامه نماز و وداع رهبر انقلاب با پیکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و سایر شهدا، پیکرهای مطهر شهدا برای تشییع به خارج از دانشگاه هدایت شد. مقصد تشییع شهدا میدان آزادی خواهد بود.
پیکر مطهر این شهدا روز شنبه به ترتیب در حرمین کاظمین (ع)، بغداد، کربلای معلی و نجف اشرف در جوار حرم امیرالمومنین (ع) تشییع شد و روز گذشته پس از ورود به کشور، ابتدا در اهواز و سپس در مشهد مقدس و در آستان قدس رضوی با حضور با شکوه مردم قدرشناس تشییع شد. پس از تهران نیز قرار است پیکرها در قم و کرمان تشییع شوند.
به مناسبت چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و ورود جمهوری اسلامی به فصل جدیدی از زندگی، حضرت آیتالله ای با تشکر از حضور سرافرازانه و دشمنشکن مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن، بیانیهای مهم و راهبردی را در ۷ سرفصل اساسی صادر کردند.
به گزارش حوزه امام و رهبری خبرگزاری فارس، به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری، به مناسبت چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و ورود جمهوری اسلامی به فصل جدیدی از زندگی، حضرت آیت الله ای در بیانیهای مهم و راهبردی با تشکر از حضور سرافرازانه و دشمنشکن مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن، به تبیین ویژگیهای مسیر پر افتخار پیموده شده در چهل سال گذشته و برکات خیرهکننده انقلاب اسلامی در رساندن ایران عزیز به جایگاه شایسته ملت پرداختند و با تأکید بر امید واقعبینانه به آینده و نقش بیبدیل جوانان در برداشتن گام بزرگ دوم به سمت آرمانها، خطاب به جوانان و آیندهسازان ایران مقتدر، اامات این جهاد بزرگ را در ۷ سرفصل اساسی بیان کردند.
متن بیانیه رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسماللّه الرّحمن الرّحیم
الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین
از میان همهی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که به پا خاسته و انقلاب کردهاند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و بهجز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّهی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همهی وسوسههایی
انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّهی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده
که غیرقابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمّدنسازی شده است. درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود.
آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوبها را شکست؛ کهنگی کلیشهها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند، امّا این واکنش ناکام ماند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونهگون برای خفه کردن آن، هرچه کردند به اجل محتوم خود نزدیکتر شدند. اکنون با گذشت چهل جشن سالانهی انقلاب و چهل دههی فجر، یکی از آن دو کانون دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی که خبر از نزدیکی احتضار میدهند، دست و پنجه نرم میکند! و انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان به پیش میرود.
برای همه چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بیمصرف و بیفایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همهی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال،
هرگاه دلزدگی پیش آمده، از رویگردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.
عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دورهای بدرخشد و در دورهای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشماندازهای مبارک دلزده شوند. هرگاه دلزدگی پیش آمده، از رویگردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.
انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و با اراده، همواره دارای انعطاف و آمادهی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد.
انقلاب اسلامی به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.
انقلاب اسلامی پساز نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم ی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.
جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیدهها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند. بیشک فاصلهی میان بایدها و واقعیّتها، همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد، امّا این، فاصلهای طی شدنی است و در چهل سال گذشته در مواردی بارها طی شده است و بیشک در آینده، با حضور نسل جوان مؤمن و دانا و پُرانگیزه، با قدرت بیشتر طی خواهد شد.
انقلاب اسلامی ملّت ایران، قدرتمند امّا مهربان و باگذشت و حتّی مظلوم بوده است. مرتکب افراطها و چپرویهایی که مایهی ننگ بسیاری از قیامها و جنبشها است، نشده است. در هیچ معرکهای حتّی با آمریکا و صدّام، گلولهی اوّل را شلیک نکرده و در همهی موارد، پس از حملهی دشمن از خود دفاع کرده و البتّه ضربت متقابل را محکم فرود آورده است. این انقلاب از آغاز تا امروز نه بیرحم و خونریز بوده و نه منفعل و مردّد. با صراحت و شجاعت در برابر زورگویان و گردنکشان ایستاده و از مظلومان و مستضعفان دفاع کرده است. این جوانمردی و مروّت انقلابی، این صداقت و صراحت و اقتدار، این دامنهی عمل جهانی و منطقهای در کنار مظلومان جهان، مایهی سربلندی ایران و ایرانی است، و همواره چنین باد.
اینک در آغاز فصل جدیدی از زندگی جمهوری اسلامی، این بندهی ناچیز مایلم با جوانان عزیزم، نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند، سخن بگویم. سخن اوّل دربارهی گذشته است.
عزیزان! نادانستهها را جز با تجربهی خود یا گوش سپردن به تجربهی دیگران نمیتوان دانست. بسیاری از آنچه را ما دیده و آزمودهایم، نسل شما هنوز نیازموده و ندیده است. ما دیدهایم و شما خواهید دید. دهههای آینده دهههای شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هر چه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) است، نزدیک کنید. برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند
عزیزان! از انقلاب خود حراست و آن را هر چه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) است، نزدیک کنید
نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. دشمنان انقلاب با انگیزهای قوی، تحریف و دروغپردازی دربارهی گذشته و حتّی زمان حال را دنبال میکنند و از پول و همهی ابزارها برای آن بهره میگیرند. رهن فکر و عقیده و آگاهی بسیارند؛ حقیقت را از دشمن و پیاده نظامش نمیتوان شنید.
انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، از نقطهی صفر آغاز شد؛ اوّلاً: همه چیز علیه ما بود، چه رژیم فاسد طاغوت که علاوه بر وابستگی و فساد و استبداد و کودتایی بودن، اوّلین رژیم سلطنتی در ایران بود که به دست بیگانه ــ و نه به زور شمشیر خود ــ بر سرِ کار آمده بود، و چه دولت آمریکا و برخی دیگر از دولتهای غربی، و چه وضع بشدّت نابسامان داخلی و عقبافتادگی شرمآور در علم و فنّاوری و ت و معنویّت و هر فضیلت دیگر.
حقیقت را از دشمن و پیادهنظامش نمیتوان شنید
ثانیاً: هیچ تجربهی پیشینی و راه طی شدهای در برابر ما وجود نداشت. بدیهی است که قیامهای مارکسیستی و امثال آن نمیتوانست برای انقلابی که از متن ایمان و معرفت اسلامی پدید آمده است، الگو محسوب شود. انقلابیون اسلامی بدون سرمشق و تجربه آغاز کردند و ترکیب جمهوریّت و اسلامیّت و ابزارهای تشکیل و پیشرفت آن، جز با هدایت الهی و قلب نورانی و اندیشهی بزرگ امام خمینی، به دست نیامد. و این نخستین درخشش انقلاب بود.
پس آنگاه انقلاب ملّت ایران، جهان دو قطبی آن روز را به جهان سه قطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطبهای جدید قدرت، تقابل دوگانهی جدید اسلام و استکبار» پدیدهی برجستهی جهان معاصر و کانون توجّه جهانیان شد. از سویی نگاه امیدوارانهی ملّتهای زیر ستم و جریانهای آزادیخواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال، و از سویی نگاه کینهورزانه و بدخواهانهی رژیمهای زورگو و قلدرهای باجطلب عالم، بدان دوخته شد. بدین گونه مسیر جهان تغییر یافت و زلهی انقلاب، فرعونهای در بسترِ راحت آرمیده را بیدار کرد؛ دشمنیها با همهی شدّت آغاز شد و اگر نبود قدرت عظیم ایمان و انگیزهی این ملّت و رهبری آسمانی و تأییدشدهی امام عظیمالشّأن ما، تاب آوردن در برابر آن همه خصومت و شقاوت و توطئه و خباثت، امکانپذیر نمیشد.
به رغم همهی این مشکلات طاقتفرسا، جمهوری اسلامی روز به روز گامهای بلندتر و استوارتری به جلو برداشت. این چهل سال، شاهد جهادهای بزرگ و افتخارات درخشان و پیشرفتهای شگفتآور در ایران اسلامی است. عظمت پیشرفتهای چهلسالهی ملّت ایران آنگاه بدرستی دیده میشود که این مدّت، با مدّتهای مشابه در انقلابهای بزرگی همچون انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر شوروی و انقلاب هند مقایسه شود. مدیریّتهای جهادی الهام گرفته از ایمان اسلامی و اعتقاد به اصل ما میتوانیم» که امام بزرگوار به همهی ما آموخت، ایران را به عزّت و پیشرفت در همهی عرصهها رسانید.
انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و کشور که در دوران پهلوی و قاجار بشدّت تحقیر شده و بشدّت عقب مانده بود، در مسیر پیشرفت سریع قرار گرفت؛ در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردمسالاری تبدیل کرد و
عظمت پیشرفتهای چهلساله ملّت ایران در مقایسه با مدتهای مشابه در انقلاب فرانسه و شوروی و هند
عنصر ارادهی ملّی را که جانمایهی پیشرفت همهجانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد؛ آنگاه جوانان را میداندار اصلی حوادث و وارد عرصه مدیریّت کرد؛ روحیه و باور ما میتوانیم» را به همگان منتقل کرد؛ به برکت تحریم دشمنان، اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد:
اوّلاً: ثبات و امنیّت کشور و تمامیّت ارضی و حفاظت از مرزها را که آماج تهدید جدّی دشمنان قرار گرفته بود ضمانت کرد و معجزهی پیروزی در جنگ هشتساله و شکست رژیم بعثی و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی و شرقیاش را پدید آورد.
ثانیاً: موتور پیشران کشور در عرصهی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساختهای حیاتی و اقتصادی و عمرانی شد که تا اکنون ثمرات بالندهی آن روز به روز فراگیرتر میشود. هزاران شرکت دانشبنیان، هزاران طرح زیرساختی و ضروری برای کشور در حوزههای عمران و حمل و نقل و صنعت و نیرو و معدن و سلامت و کشاورزی و آب و غیره، میلیونها تحصیلکردهی دانشگاهی یا در حال تحصیل، هزاران واحد دانشگاهی در سراسر کشور، دهها طرح بزرگ از قبیل چرخهی سوخت هستهای، سلّولهای بنیادی، فناوری نانو، زیستفنّاوری و غیره با رتبههای نخستین در کلّ جهان، شصت برابر شدن صادرات غیرنفتی، نزدیک به ده برابر شدن واحدهای صنعتی، دهها برابر شدن صنایع از نظر کیفی، تبدیل صنعت مونتاژ به فنّاوری بومی، برجستگی محسوس در رشتههای گوناگون مهندسی از جمله در صنایع دفاعی، درخشش در رشتههای مهم و حسّاس پزشکی و جایگاه مرجعیّت در آن و دهها نمونهی دیگر از پیشرفت، محصول آن روحیه و آن حضور و آن احساس جمعی است که انقلاب برای کشور به ارمغان آورد. ایرانِ پیش از انقلاب، در تولید علم و فنّاوری صفر بود، در صنعت بهجز مونتاژ و در علم بهجز ترجمه هنری نداشت.
ثالثاً: مشارکت مردمی را در مسائل ی مانند انتخابات، مقابله با فتنههای داخلی، حضور در صحنههای ملّی و استکبارستیزی به اوج رسانید و در موضوعات اجتماعی مانند کمکرسانیها و فعّالیّتهای نیکوکاری که از پیش از انقلاب آغاز شده بود، افزایش چشمگیر داد. پس از انقلاب، مردم در مسابقهی خدمترسانی در حوادث طبیعی و کمبودهای اجتماعی مشتاقانه شرکت میکنند.
ایرانِ پیش از انقلاب، در تولید علم و فنّاوری صفر بود، در صنعت بهجز مونتاژ و در علم بهجز ترجمه هنری نداشت.
رابعاً: بینش ی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بینالمللی را به گونهی شگفتآوری ارتقاء داد. تحلیل ی و فهم مسائل بینالمللی در موضوعاتی همچون جنایات غرب بخصوص آمریکا، مسئلهی فلسطین و ظلم تاریخی به ملّت آن، مسئلهی جنگافروزیها و رذالتها و دخالتهای قدرتهای قلدر در امور ملّتها و امثال آن را از انحصار طبقهی محدود و عزلتگزیدهای به نام روشنفکر، بیرون آورد؛ این گونه روشنفکری میان عموم مردم در همهی کشور و همهی ساحتهای زندگی جاری شد و مسائلی از این دست حتّی برای نوجوانان و نونهالان، روشن و قابل فهم گشت.
بقیه در ادامه مطلب:همزمان با آغاز ایام فاطمیه مسئولان حسینیه داود العاشور بصره که از بزرگترین حسینیههای این شهر به شمار میآید و در مناسبتهای مختلف شاهد حضور برجستهترین خطبا و مادحین جهان تشیع است، از میثم مطیعی» مداح جوان کشورمان دعوت به عمل آوردند تا در رثای حضرت زهرا (س) برای دوستداران اهل بیت (ع) در این شهر مدیحه سرایی کند. این اتفاق فرهنگی که در نوع خود کم نظیر به شمار میآید با استقبال گسترده طیفهای مختلف این شهر به ویژه جوانان و نوجوانان مواجه شد.
به نظر میرسد دولتمردان آمریکایی و ایادی آنها در حالی حماقتهای خود برای تخریب روابط ایران و عراق را تکرار میکنند که چشم خود را برروی ریشههای تاریخی و مذهبی دو ملت و همچنین منافع مشترک دو کشور بسته اند.
مداحی میثم مطیعی» در حسینیه داود العاشور بصره
واقعیت آن است که نه مردم عراق کمکهای ایران به این کشور را در راستای مبارزه با داعش فراموش میکنند و نه ایرانیها مهماننوازی بی نظیر عراقیها از مردم ایران در زیارت اربعین را از یاد میبرند. ایرانیها و عراقیها نشان داده اند که هراندازه چالشها برای تخریب روابطشان بزرگتر باشد به همان میزان برادری و دوستی دو ملت عمیقتر و اصیلتر میشود. تاریخ خود گواه روشنی بر این مدعا است.»
نقل از رجاء نیوز
عبدالرحیم سعیدیراد، شاعر پیشکسوت دزفولی در خلال یاددداشتی که بر کتاب دزفول در مجموعه جنگ شهرها» نوشته، از ترفند مردم این شهر برای گیرانداختن دشمن در جنگ شهری سخن گفته است.
خبرگزاری فارس ـ پیغام فتح؛ ویژهنامه چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس: عبدالرحیم سعیدیراد، شاعر دزفولی دفاع مقدس یادداشتی بر کتاب: دزفول (گزارشی از شهر مقاوم دزفول در جنگ شهرها ۱۳۵۹ـ ۱۳۶۷) به کوشش عبدالرضا سالمینژاد نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.
او نه تنها این اثر را نقد کرده که خلأهای کتاب را هم یادآور شده است. متن یادداشت این شاعر پیشکسوت را بر کتاب و همچنین روایت او از شهر هزار موشک یا بلدالصواریخ» را بخوانید:
حرف نخست
دزفول در تب جنگ تحمیلی در ۲۷۰۰ روز مقاومت ۲۶۰۰ شهید تقدیم اسلام و نظام جمهوری اسلامی کرده است و خساراتی از جمله تخریب ۱۹۰۰۰ واحد مسی و واحد تجاری و آموزشی و صنعتی را متحمل شد. در ضمن همین مقاومتها در سال ۶۲ امام خمینی (ره) در پیامی به مردم دزفول فرمودند: شما دزفولیها امتحان دادید و از این امتحان خوب بیرون آمدید، شما دین خود را به اسلام ادا کردید.»
شاید بتوان گفت، هیچ یک از شهرهای دنیا به اندازه دزفول معنای جنگ را درک و هیچ یک این تعداد موشک را تجربه نکرده باشد. شاید به همین دلیل به این شهر لقب بلدالصواریخ یا شهر هزارموشک دادهاند و در زمان جنگ (سال ۱۳۶۶) به عنوان شهر نمونه جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد؛ شهری که سمبل استقامت ایرانیان است.
شهر دزفول در هشت سال جنگ تحمیلی مورد اصابت ۱۷۶ موشک دوربرد فراگ و اسکاد بی» قرار گرفت. هواپیماهای دشمن ۴۸۹ بمب و راکت بر سر مردم بیدفاع شهر دزفول فرو ریختند و پنج هزار و ۸۲۱ گلوله توپ به نقاط مختلف این شهر اصابت کرد. در این هشت سال ۱۹ هزار و ۵۰۰ واحد مسی، تجاری، آموزشی و مذهبی بین ۲۰ تا ۱۰۰ درصد در دزفول خسارت دید. مردم دزفول در هشت سال جنگ نابرابر ۲ هزار و ۶۰۰ شهید، ۴۰۰ جانباز، ۴۵۲ آزاده و۱۴۷ جاویدالاثر تقدیم کردند.
به پاس ایستادگی مردم دزفول در هشت سال جنگ تحمیلی، این شهر به عنوان پایتخت مقاومت ایران اسلامی نامگذاری شد. چهارم خرداد در تقویم رسمی کشور روز مقاومت و پایداری روز دزفول نامگذاری شده است.
در هر صورت در کتاب دزفول، این شهر به زیبایی هرچه تمام معرفی شده است و این اثر میتواند برای تمام فیمسازان و مستندسازان و تاریخ نگاران و. یک کتاب مرجع باشد.
کتاب دزفول، گزارشی از شهر مقاوم دزفول در جنگ شهرها ۱۳۵۹ـ ۱۳۶۷ به کوشش عبدالرضا سالمینژاد گردآوری و تدوین شده است. این کتاب ۴۶۴ صفحهای یک پیشگفتار و یک مقدمه دارد و شامل چهار فصل و یک آلبوم تصویر است.
فصل اول، دزفول در آیینه تاریخ نام دارد و موقعیت جغرافیایی،ی، اجتماعی و اقتصادی دزفول و همچنین پیشینه تاریخی و تحولات ی اجتماعی در جریان انقلاب و مبازرات مردم این شهر پرداخته است.
فصل دوم، مبانی نظری و تاریخچه جنگ شهرها نام دارد و به اهداف کلی و مراحل جنگ شهرها در ایران و عراق پرداخته است.
فصل سوم این کتاب، جنگ شهرها در دزفول نام دارد و به شرح اتفاقات از ۳۱ شهریور ۵۹ تا پایان جنگ شهرها در مقاطع مختلف از زبان شاهدان عینی پرداخته است. و در نهایت به نمونه شدن دزفول به عنوان شهر مقاومت و پایداری پرداخته است.
فصل چهارم، مولفههای مقاومت مردم دزفول نام دارد و به علل و دلایل این موضوع پرداخته است که چرا مردم دزفول نمونه شدهاند؛ به مواردی از جمله: اندیشههای دینی، حضور آیتالله قاضی، حضور جوانان این شهردر میدانهای رزم، جریان مداوم باسازی، پایگاههای مساجد و بسیج و
نکاتی پیرامون کتاب دزفول
جنگ شهرها بحث مهم و مورد غفلت قرار گرفتهای است که در ادبیات ما جایش خالی است و به ندرت به آن پرداخته شده است. این مهم در مورد همه شهرهایی که مورد حملات هوایی و دیگر سلاحهای جنگی قرار گرفته اند و شهرهای مرزی که به طور مستقیم با جنگ درگیر بودهاند مثل خرمشهر و آبادان و سوسنگرد و بستان و مهران و سومار و . باید پرداخته شوند و ناگفتههای جنگ تحمیلی از زبان آنان به رشته تحریر درآید. در مورد حوادث جنگ شهرها داستان و رمانها و کتابهای شعر زیادی میتوان نوشت و سرود و اگر هنوز کوتاهی شود به ادبیات این مرز و بوم خسارت وارد میشود.
از محاسن کتاب این است که به همت و تلاش کسی نوشته شده است که در طول هشت سال جنگ تحمیلی جزو رزمندگان دزفولی و ساکن دزفول بوده و در میان نویسندههای دفاع مقدس. جالبتر اینکه در سالهای اولیه جنگ تحمیلی به همراه شهید فرهی جمله وارثین را که اولین نشریه برای نوجوانان دزفول بود، منتشر میکردند.
سبک نوشتاری کتاب طوری است که سبک تحقیقهای دانشگاهی است و تمام نوشتار آن منبع دارد. بنابراین یک کتاب قابل اتکاست و میتواند مرجع دانشگاهیان و مقالات و پژوهشهایی در زمینه دزفول در جنگ تحمیلی باشد.
در خصوص مقاومت مردم و سنگربندی در خیابانها و پشت بامها در روزهای آغازین جنگ کمتر توضیح داده شده و من به عنوان یک دزفولی در خاطر دارم که یک روز گفته شد ممکن است امشب نیروهای عراقی وارد دزفول شوند. ما به پشت بامهایی که به خیابان اصلی تسلط داشت، رفتیم و تعداد زیادی کوکتل مولوتف گذاشتیم و همچنین سر چهارراه محله سرعتگیر درست کردیم تا به محض ترمز کردن جلوی سرعتگیر از روی پشت بام به آنها حمله کنیم. البته نیروهای عراقی هیچ وقت وارد شهر نشدند، ولی آنقدر جلو آمدند که فکر کردند برایشان تله گذاشتهایم. برای همین بدون درگیری خودشان به پشت پل کرخه برگشتند و پل را هم منفجر کردند.
جا داشت به این نکات هم اشاره میشد:
مردم در ابتدای جنگ به جای رفتن به پناهگاه به پشت بامها میرفتند تا از روی خاکی که بلند شده، ببینند کدام نقطه شهر مورد هدف قرار گرفته است.
حوالی سال ۶۶ بود که ساخت پناهگاههای موقت هلالی شکل بتنی در دزفول باب شد و در مدارس و برخی جاهای عمومی نصب میشد.
گفته میشد یکی از موشکها وارد یکی از شوادانها شده بود و همه کسانی که در شوادان بودند به شهادت رسیدند و اثری از آنها باقی نمانده بود.
گفته میشد خانوادهای در شبی که عراق تهدید به موشکباران کرده بود، همه اعضای آن، دست و پای خود را حنا میبندند تا اگر مورد هدف موشک قرار گرفتند از روی آن شناسایی شوند که از یک خانوادهاند، اما این اتفاق برایشان نمیافتد و هنوز هر سال در آن تاریخ همه خانواده به یاد آن شب به دست و پایشان حنا میبندند.
جا داشت از برخی از مردم خاص مثل محمدعلی سرشیری که در اولین لحظههای اصابت موشک برای نجات مردم زیر آوار ماند، یادی میشد و نامی برده میشد.
در آلبوم عکس انتهای کتاب جای تعدادی عکس که سند جنگ شهرها محسوب میشوند، خالی است:
عکسهای شخصیتهای کشوری که در متن کتاب از آنها نام برده شده است.
تصویر لوح وزارت کشور که دزفول را به عنوان شهر نمونه اعلام کردند.
تصویر قبور دست و پای شهدایی که معلوم نشده بود از چه کسی هستند
تصویر نقشه محل اصابت موشکها
تصویر مادرانی که در حال پشتیبانی جنگ هستند
تصویر شوادانهایی که پناهگاه مردم بودند.
تصاویری از شهیدآباد و بهشت علی
تصاویری از تنها بیمارستان شهر (بیمارستان افشار)
تصویری از راکتهایی که عمل نکردند
جا داشت در زیر تمام عکسها توضیحاتی نوشته میشد
برخی شماره صفحات فهرست ابتدایی کتاب، با صفحات داخل کتاب مطابقت ندارد مثل:
حادثه اصابت گلوله توپ به مینی بوس در ۱۸ آذر ۱۳۶۰ ص ۱۹۱
تامین و تجهیز بیمارستان افشار ص ۲۳۵
عکس العمل مردم و اقدامات مسئولین ص ۲۸۰
انتخاب دزفول له عنوان شهر نمونه ص ۲۸۱
در انتهای کتاب لیست منابع کتابهای استفاده شده را ندارد و فقط به پاورقی اکتفا شده است.
داشتن لیست اسامی که در کتاب از آنها نام برده شده. برای این گونه کتابها ضروری hست. درج لیست مکانها در انتهای کتاب از ضروریات دیگر است.
در این زمانه نوشتن از جنگ تحمیلی کار سختی است. هم به لحاظ اینکه اینگونه نوشتار مخاطب خاص خود را دارند و دغدغه همه اقشار نیست و هم به لحاظ در دسترس نبودن منابع.
به هر حال با فاصله گرفتن از دوران دفاع مقدس بسیاری از آثار بجا مانده از بین رفتهاند و بسیاری از افرادی که خاطراتی از آن دوران داشتهاند، دار فانی را وداع گفتهاند. برای تمام کسانی که برای زنده نگه داشتن ادبیات دفاع مقدس و یاد و خاطرات شهدا قلم میزنند، آرزوی توفیق روزافزون دارم.
درباره این سایت